پارسال ؛ دقیقا شب آخر سال بود که رفتم از میدون ولیعصر یه دست کت و شلوار مشکی خریدم با کفش.
موقع برگشت از اونجایی که ماشین نداشتم و اون موقع ها کافه لمیز ونک زیاد میرفتم ؛ اسنپ گرفتم و رفتم اونجا. توی راه زنگ زدم به حمید ( داداشم ) ؛ گفتم بیایید دنبالم. ( از اونجا میخواستیم بریم بیرون با حمید و پسر عموم )
یه قسمتی توی کافه لمیز ونک هست که من عاشق اون یه تیکه هستم. دوتا مبل تک نفره گذاشتن کنار شیشه رو به خیابون.
شانسی اونجا خالی. یه دونه لاته گرفتم و رفتم نشستم روی مبل کنار شیشه ؛ رو به میدون ونک.
اون سال یه فایل از رضا صادقی به دستم رسیده بود به نام حرف آخر.
اتفاق خاصی نیوفتاده بود ولی خب دلم گرفته بود. هدفونم گذاشتم توی گوشم و اون فایل رو پلی کردم.
خیلی حس خوبی داد بهم شنیدنش ؛ انقدر که هر سال وقتی آخر سال میشه چندین بار برای خودم پخشش میکنم و گوش میدم بهش.
توی پست بعدی حتما میذارمش روی سایت تا اگه دوست داشتید بخونید.
حرف آخر – رضا صادقی ( دوست داشتید بخونید روی این لینک کلیک کنید )
خلاصه که امروز هم روز آخر سال ۹۷ هست.
دوباره رفتم توی حال و هواش و دوباره برای خودم چندین بار پلی کردمش.
توی ماشین ؛ توی خیابون ؛ توی خونه ؛ توی کافه
امسالم گذشت
توی سالی که گذشت خیلی ها اومدن سر راهم.
خیلی هاشون شدن جزو صمیمی ترین و بهترین دوستام که کلی خاطره باهم ساختیم و خب چندتایی هم یک رنگ نبودن و رنگ شون خیلی سریع عوض شد.
اگه به کسی بدی کردم طلب بخشش دارم.
اگر هم کسی به من بدی کرده ؛ از ته دلم می بخشم و آرزو میکنم انقدر براش اتفاق های خوب بیوفته که دیگه فکر بدی کردن به کسی نباشه. 🙂
آرزو میکنم سال ۹۸ بهتر از سال گذشته باشه و در کنار همدیگه کمک کنیم که از هر لحاظ همدیگه رو بهتر کنیم.
همدیگه رو اذیت نکنیم 🙂
دست همو بگیریم و اگه هر کدوممون خواستیم زمین بخوریم اون یکی نذاره.
یاد بگیریم کنار هم باشیم ؛ شونه به شونه همدیگه ؛ خوشحال باشیم و بخندیم ؛ فارغ از هرگونه نگاه به اختلاف طبقاتی یا فرهنگی
آرزو میکنم از ته دل بخندیم و به همدیگه کمک کنیم تا بهتر بشیم از هر نظر.
امشب سال نو میشه
سال نو مبارک 🙂